تهران
کد خبر:7590
پ
IMG-20230331-WA0000

برای مردی که همیشه معلم بود

امروز حسن منصوری در حضور قدرشناسانه ی مردم نجیب ایذه و چند نسل از دانش آموزان او که دیگر حالا، خود پدر و پدربزرگ شده اند در گورستان اکبرآباد، به خاک سپرده شد. مرد یگانه و نازنینی بود و معلمی بسیار تاثیرگذار، بسیار مدیون لطف و راهنمایی های آن مرد بزرگ و معلم وارسته ام. […]

امروز حسن منصوری در حضور قدرشناسانه ی مردم نجیب ایذه و چند نسل از دانش آموزان او که دیگر حالا، خود پدر و پدربزرگ شده اند در گورستان اکبرآباد، به خاک سپرده شد.

مرد یگانه و نازنینی بود و معلمی بسیار تاثیرگذار، بسیار مدیون لطف و راهنمایی های آن مرد بزرگ و معلم وارسته ام. همیشه، برای خواندن و نوشتن، مشوق ما بود. از کتابخانه شخصی خود، کتاب ها و رمانهای زیادی را امانت می داد و همواره می گفت هیچ وقت از خواندن، فاصله نگیرید هرچند خواندن و دانستن، رنج بسیاری باخود خواهد داشت.

در روزهای سرد دهه۶۰ و مدرسه شریعتی ، از پیکان خاکستری خود، پیاده می شد با پالتویی کرم رنگ، شالی آبی بر گردن و کیف قهوه ای که همیشه، کتابی در آن داشت و در هر فرصتی از کیف بیرونش می آورد و چند صفحه ای از آن را می خواند.او را پس از ۳۵سال از نخستین زنگ کلاس ادبیات، هنوز به خاطر دارم. با لهجه ی شیرین شیرازی و وسعت دانستگی های رشک انگیزش! یدالله رویایی در گزاره ای می گوید:” هر کسی، به سمت خود، راهی دارد و کشف این راه، جز با جنون خودش، میسر نیست”

استاد منصوری در شوق و شوری وصف ناپذیر، ما را دلباخته ی خود و ادبیات کرد تا با جنون خودمان، به اکتشاف راه خود برخیزیم. او در ما عشق به ادبیات و تاریخ و دانستن و پرسشگری را زنده کرد. در دوره راهنمایی و دبیرستان، افتخار شاگردی او را داشتم و همواره لطف و مهربانی عجیبی داشت. پس از آخرین جلسه امتحان خردادماه، راهنمایی و نصیحت و تاکید به خواندن و نوشتن داشت. رمان کلیدر را در یک نایلون بزرگ داد و گفت در تابستان، این رمان را بخوان و شخصیت هایش را روی کاغذ بنویس…دیرم بود به خانه برسم و شروع کنم.اینگونه بود که بارها در ذهن کودکانه ی خود، گل محمد شدم.بارها دلباخته مارال، مورد کینه و دشمنی دلاورها.هم سخن با ستارها در استتار اندیشه ی خود و از ترس قضاوتهایی که هنوز هم رنجمان می دهند همچون خانواده کلمیشی، منزوی و پرتاوان!!

زنده یاد منصوری، بسیار نکته سنج، مهربان و خوش بیان بود. در طول آن سالها، دهها کتاب از کتابخانه ی شخصی خود، به امانت می داد و همیشه مشوق ما در خواندن و نوشتن بود. زنگ انشاء یکی از خاطره انگیزترین ساعتها بود. با وسواس و دقت تمام می نوشتم و او با مهر تمام، مهربانی می کرد. سالها گذشت و ما بزرگ شدیم اما حسن منصوری همیشه بزرگ و اثرگذارترین بود.

در قاب خاطرات زندگی ما که چقدر هم زود رنگ کهنگی گرفته است هیچ کسی جای او را نگرفت. منش و روش او، آرمانی بود برای اینکه بکوشیم تا کمی شبیه او باشیم. دوری از ایذه مانع از آن نبود که فراموش شود. گاه، به مناسبتهایی، تماس می گرفتم و در هر دیدار حضوری، با افتخار بر دستان مهربانش بوسه می زدم.تا ذره ای از مهربانی های او را جبران کرده باشم.

خلاصه آنکه حسن منصوری، معلمی بود که چندین نسل در سایه ی مهر و دانش او، بالیدند و امروز، هر کدام، خاطرات بسیاری از او به یاد دارند و به یادگار نهاده اند.همواره می گفت شما می توانید نویسنده ی بزرگی شوید! حالا اگر چه ناکام مانده و در خود فرو رفته ایم اما، او به همه ی ما آموخت تا خوب ببینیم و بیشتر بخوانیم و رنج تلخ زندگی را در حریم و حرمت کلمه و حلاوت دانستن، به دوش بگیریم.انسان باشیم و روح وطن پرستی، انسان دوستی را در خود بپرورانیم و در بستری وحدت انگارانه با تعاملی آگاهانه، ذهن و زبان خود را به بدی و پلشتی آلوده نکنیم.امروز هر کدام از دانش آموزان او، در خود گل محمد هستند که زیر بار هیچ حرف زور و پلشتی و زشتی نمی روند. خانواده ی کلمیشی شده اند که در برابر زور و تزویر هر (حاج حسین چارگوشی) از جان خود هم دست می شویند. او بیش از چیزی، آموزگار، آزادی و آزادگی و جوانمردی بود. امروز که خود معلمی هستم که تلاش دارد همچون حسن منصوری بزیم می فهمم که وقتی می گفت: سرمایه ی هر معلمی دانش آموزان او هستند حسن منصوری چقدر ثروتمند و بزرگ بوده است زیرا با چند نسل از فرزندان ایذه زیست و آموزگاری کرد. در این شهر، دانش آموزانی را پروراند که همچون فرزندان خود، دوست می داشت و آنان نیز، رنج شکوهمند و بالنده ی او را ارج می گذارند.

امروز حسن منصوری را نه به خاک، که به دلهامان می سپاریم و یادش را گرامی می داریم. در این مجال دست تمام آموزگاران و دبیرانم از علی خواجوی، عبده شاه انصاری، علیرضا صالحی، منوچهرامیری زاده، محمد عالی، یدالله آذرخش، بهمن دهدار، جلالی و…را می بوسم و به روان مردان بزرگ و فرزانه ای چون گودرز رزمگاه، نظام خادمی، دکتر عبدالله یاراحمدی، دکتر حسن بارانیان، دکتر علیرضا مهدی پور و همه معلمان درگذشته ی این شهر، درود می فرستم و یادشان را گرامی می دارم.
بهرام(ماشاالله) براتی.۱۰فروردین۱۴۰۲/ ایذه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید