یلدا ابتهاج، خبر داد که شاعر برجسته ایران، هوشنگ ابتهاج در بیمارستان کلن آلمان به دلیل نارسایی کلیوی، بستری شد. خبری که نگرانی دوستداران، سایه را به دنبال داشت. کسی که در شعر معاصر ما، جایگاه بلند و دست نیافتنی دارد.
ابتهاج در زندگی پرفراز و فرود خود، سروده هایی را به یادگار نهاده است که ترجمان، روح سرکش او هستند.
در ششم اسفند سال۱۳۰۶ خورشیدی در رشت، کودکی زاده شد که نامش را امیرهوشنگ نهادند و بعدها در حوزه ی شعر و موسیقی ایران، برومند شد و با تخلص سایه، ماندگار. هوشنگ ابتهاج، فرزند آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت بود که مدتی نیز، ریاست بیمارستان پورسینای آن شهر را بر عهده داشت.
کودکی و نوجوانی ابتهاج در رشت گذشت و در حوزه ی شعر، اندک اندک، چنان نام آور شد که امروز یکی از قله های غزل ایران است. او در سال۱۳۲۵ نغمه های نخستین خود را منتشر کرد. ابتهاج در روزگار جوانی، دلباخته ی دختری ارمنی” گالیا” شد که ساکن رشت بود و این عشق در شعر زیبای ” دیریست گالیا” تجلی یافت.
ابتهاج در سال۱۳۴۶ در جشن هنر شیراز و بر آرامگاه حافظ به اجرای شعر پرداخت که بازتاب و بازخوردی عجیب داشت.
شادروان باستانی پاریزی در کتاب” از پاریز تا پاریس” تاثیرگذاری آن شعر خوانی را روایت کرده و می گوید:” تا پیش از آن هرگز باور نمی کردم که مردم از شنیدن یک شعر نو، تا این حد هیجان زده شوند.”
از انجاییکه ذهنیت ایرانی در درازنای تاریخ با شعر و ادبیات کلاسیک، پیوند خورده است اینکه بر آرامگه حافظ که خود قله ی دست نیافتنی غزل است سروده ای نو را بخوانید و چنان مردم را به وجد بیاورید و تاثیر ژرفی بر ذهن و زبان شنوندگان شعر، ایجاد کنید خود نوعی رفتار خلاف آمد عادت بود. یا به قول محمدعلی بهمنی:” جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است/ در آینه ی تلفیق این چهره تماشایی است” یکی از رازهای ماندگاری و تاثیرگذاری شعر ابتهاج، همین تلفیق زیبای جهانبینی هنری است.
ابتهاج زندگی پر فرازو فرودی داشت و مشاغل متنوعی را نیز تجربه کرد. از مدیرکلی شرکت دولتی سیمان تهران تا مدیریت واحد شعر و موسیقی رادیوی ایران.
ابتهاج با اینکه در خانواده ای مرفه و متمول، زاده و زیسته بود اما همچون بسیاری از روشنفکران و نویسندگان آن روزگار، به آرمان های سوسیالییم و اردوگاه حزب توده، گرایش عمیقی یافت. اگرچه سالها بعد، او اشعاری نیز با درونمایه های عرفانی، اخلاقی و مناجات با خدا نیز سروده است که به باور برخی، از نظر پرداخت زبانی و ساختار شعری، به سروده های حافظ نزدیکی بسیاری دارند اما او در قالب شعر نیمایی و سپید نیز، آثاری زیبا آفریده است.
یکی از مشهورترین اشعار ابتهاج، شعر ارغوان است که روایت ارغوانی است در خانه ی شخصی ابتهاج.خانه ای که خشت به خشت آن را با عشق بر هم نهاده بود و سالها،پذیرای بزرگان شعر و ادب این سرزمین بود که در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ی ارغوان، به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید و ابتهاج بارها با اشک، آن را روایت کرده است.
زندگی پر فراز و فرود هنری و سیاسی او، روایتهای تلخ و شیرین بسیاری را آفریده است.او که همواره به حافظ عشق و ارادت می ورزید در کتاب” حافظ به سعی سایه” دیوان لسان الغیب شیرازی را تصحیح و در سال ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه، منتشر کرد.
تصنیف سپیده یا ” ایران ای سرای امید” را با ناامیدی تمام سروده بود تا جاییکه در زندان پخش آن از بلندگوی در وقت هواخوری او را به گریه انداخت.
در پیش از انقلاب در برنامه ی گلها و برنامه ی موسیقیایی گلچین هفته، آثار ماندگاری را تقدیم ایرانیان کرد.او در کتابهای سیاه مشق۱-۲و۳، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو، تاسیان، بانگ نی، سراب و…سروده ها و آثار زیبایی را در دسترس همگان قرار داد.بسیاری از سروده های او در حنجره و هنر بی بدیل بزرگانی چون، استاد شجریان ماندگار شد.
اگرچه پرداختن به زوایای شعری ابتهاج، مجال دیگری می طلبد اما برای اشاره میتوان به غلامحسین یوسفی اشاره کرد که باور دارد اشعار و غزلهای ابتهاج بیش از هر کسی، یادآور شیوه ی دلپذیر حافظ است. غزلهایی چون دوزخ روح، شبیخون، خون بها،چشمی کنار پنجره انتظار و…. ابتهاج که اصل و اساس شعر را، عاطفه می داند اشعاری سروده است که تاروپودی از عاطفه و احساس دارند.
ابتهاج:” ….غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه، بخشیده است. این بابت او یک غزلسرای نءو کلاسیک و نوپرداز به شمار می رود.
او که سالها پیش سروده بود” چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی/ من چه گویم که غریب است دلم در وطنم” سالهاست که در غربت می زید و برای وطن خویش می سراید تا روح سرکش خود را آرامش بخشد و شعر را چکامه ی غزل را جامه ای دیگر، بدون تردید، او یکی از محبوبترین شاعران معاصر ماست که هر روز بر خیل دوستدارانش افزوده می شود و ویژگی های برجسته ی شعری شعرش، برای نسل جوان، هویداتر، حتی اگر از شاخه ی همخون خود جدا مانده باشد و پرسش کنان بپرسد که آسمان تو چه رنگ است امروز؟”
هوشنگ ابتهاج سالهاست که در آلمان زندگی می کند و گاه به مدد فضای مجازی، برخی از اشعار خود را با صدای خود، به خوانش نشسته و در دسترس همگان، به ویژه نسل جوان، نهاده است. بازنشر مکرر و مرتب سروده های او، به ویژه نسل جدید نشان می دهد که شعر ابتهاج، ترجمان روح جمعی جامعه ای است که هنوز هم شعر را ارج می نهاد که رعناترین عنصر فرهنگی این سرزمین بوده و هست. او با۹۴ سال سن، هنوز هم می سراید و می خواند و امید که همچنان، به زیبایی بسراید و بر غنای شعر این دیار بیفزاید.
تندرستی ابتهاج افزون باد و سایه ی غزل معاصر ما، مستدام باد.
بهرام ( ماشاالله) براتی