تهران
کد خبر:7413
پ
IMG-20180816-WA0018-300×300

سایه ی خاموش غزل

یلدا ابتهاج، خبر داد که شاعر برجسته ایران، هوشنگ ابتهاج در بیمارستان کلن آلمان درگذشت.. خبری که سوگ و اندوه سترگ دوستداران، سایه را به دنبال داشت. او در شعر و هنر معاصر ما، جایگاه بلند و دست نیافتنی دارد. ابتهاج در زندگی پرفراز و فرود خود، آثاری مانا و سروده هایی را به یادگار […]

یلدا ابتهاج، خبر داد که شاعر برجسته ایران، هوشنگ ابتهاج در بیمارستان کلن آلمان درگذشت.. خبری که سوگ و اندوه سترگ دوستداران، سایه را به دنبال داشت. او در شعر و هنر معاصر ما، جایگاه بلند و دست نیافتنی دارد. ابتهاج در زندگی پرفراز و فرود خود، آثاری مانا و سروده هایی را به یادگار نهاده است که ترجمان، روح سرکش او هستند.

در ششم اسفند سال۱۳۰۶ خورشیدی در رشت، کودکی زاده شد که نامش را امیرهوشنگ نهادند و بعدها در حوزه ی شعر و موسیقی ایران، برومند شد و با تخلص سایه، ماندگار گردید. هوشنگ ابتهاج، فرزند آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت بود که مدتی نیز، ریاست بیمارستان پورسینای آن شهر را بر عهده داشت. کودکی و نوجوانی ابتهاج در رشت گذشت و در حوزه ی شعر، اندک اندک، چنان نام آور شد که امروز یکی از قله های غزل ایران و حافظ زمانه ی ما، به شمار می رود. او در سال۱۳۲۵ نغمه های نخستین خود را منتشر کرد.

ابتهاج در روزگار جوانی، دلباخته ی دختری ارمنی” گالیا” شد که ساکن رشت بود عشق او به گالیا در شعر زیبای ” دیریست گالیا” تجلی یافت. ابتهاج در سال۱۳۴۶ در جشن هنر شیراز و بر آرامگاه حافظ به اجرای شعرخوانی پرداخت که بازتاب و بازخوردی عجیب داشت. در زمانه ای که هنوز جدال ادبیات کلاسیک و سنتی با نوپردازی و قالب نوین نیمایی و شعر نو سخت در جریان بود.

شادروان باستانی پاریزی در کتاب” از پاریز تا پاریس” تاثیرگذاری آن شعر خوانی را روایت کرده و می گوید:” تا پیش از آن هرگز باور نمی کردم که مردم از شنیدن یک شعر نو، تا این حد هیجان زده شوند.” از انجاییکه ذهنیت ایرانی در درازنای تاریخ با شعر و ادبیات کلاسیک، پیوند خورده است اینکه بر آرامگه حافظ که خود قله ی دست نیافتنی غزل است سروده ای نو را بخوانید و چنان مردم را به وجد بیاورید و تاثیر ژرفی بر ذهن و زبان شنوندگان شعر، ایجاد کنید خود نوعی رفتار خلاف آمد عادت و تلفیقی هنرمندانه از ادبیات سنتی و مدرن به شما می رفت که در ایینه ی تلفیق توامان، این چهره تماشایی و از سوی مردم به شدت مورد استقبال قرار گرفت. به تعبیر محمدعلی بهمنی:” جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است/ در آینه ی تلفیق این چهره تماشایی است” یکی از رازهای ماندگاری و تاثیرگذاری شعر ابتهاج، همین تلفیق زیبای جهانبینی هنری و حس آمیزی عمیق شعری اوست.

ابتهاج زندگی پر فرازو فرودی داشت و مشاغل متنوعی را نیز تجربه کرد. از مدیرکلی شرکت دولتی سیمان تهران تا مدیریت واحد شعر و موسیقی رادیوی ایران. ابتهاج با اینکه در خانواده ای مرفه و متمول، زاده و زیسته بود اما همچون بسیاری از روشنفکران و نویسندگان آن روزگار، به آرمان های سوسیالیزم و اردوگاه حزب توده، گرایشی عمیق و باورمندانه یافت. اگرچه سالها بعد، او اشعاری نیز با درونمایه های عرفانی، اخلاقی و مناجات با خدا نیز سروده است که به باور برخی، از نظر پرداخت زبانی و ساختار شعری، به سروده های حافظ نزدیکی و شباهت بسیاری دارند اما او در قالب شعر نیمایی و سپید نیز، آثاری زیبا به یادگار نهاد.

یکی از مشهورترین اشعار ابتهاج، شعر ارغوان است که روایت درخت ارغوانی است در خانه ی شخصی او .خانه ای که خشت به خشت آن را با عشق بر هم نهاده بود و سالها، پذیرای بزرگان شعر و ادب و هنر این سرزمین بود که در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ی ارغوان، به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید و ابتهاج بارها با اشک و دردی جانسوز، آن را روایت کرده است.

زندگی پر فراز و فرود هنری و سیاسی او، روایتهای تلخ و شیرین بسیاری را آفرید که زوایای آن آموزنده، جگرسوز و گاه عبرت ساز است از جفاهایی که به او شد تا دریغ ها و برخوردهای تلخی که سهم او از سرزمین زادگاه و سرای امید وعشق کهن او بود که نتیجه اش ناامیدی و سفر به دیار غربت شد. سرای امید را که همواره به آن عشق می ورزید وانهاد و گرفتار غربت گردید .او که همواره به حافظ عشق و ارادت داشت در کتاب” حافظ به سعی سایه” دیوان لسان الغیب شیرازی را تصحیح و در سال ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه، منتشر کرد. تصنیف سپیده یا ” ایران ای سرای امید” را با ناامیدی تمام سروده بود تا جاییکه در زندان پخش آن از بلندگوی در وقت هواخوری او را به گریه انداخت که شرح دردناک ان را از زبان خودش شنیده ایم.

در پیش از انقلاب در برنامه ی گلها و برنامه ی موسیقیایی گلچین هفته، آثار ماندگاری را تقدیم هنردوستان کرد.او در کتابهای سیاه مشق ۱-۲و۳، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو، تاسیان، بانگ نی، سراب و…سروده ها و آثار زیبایی را در دسترس همگان قرار داد.بسیاری از سروده های او در حنجره و هنر بی بدیل بزرگانی چون، استاد شجریان ماندگار شد.

اگرچه پرداختن به زوایای شعری ابتهاج، مجال دیگری می طلبد اما برای اشاره میتوان به غلامحسین یوسفی اشاره کرد که باور دارد اشعار و غزلهای ابتهاج بیش از هر کسی، یادآور شیوه ی دلپذیر حافظ است. غزلهایی چون دوزخ روح، شبیخون، خون بها،چشمی کنار پنجره انتظار و…. ابتهاج که اصل و اساس شعر را، عاطفه می پنداشت اشعاری سروده است که تاروپودی از عاطفه و احساس دارند. ابتهاج:” ….غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه، بخشیده است. از این بابت او یک غزلسرای نءو کلاسیک و نوپرداز به شمار می رود. او که سالها پیش سروده بود” چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی/ من چه گویم که غریب است دلم در وطنم” سالهاست در غربت زیست اما همچنان برای وطن خویش سرود و خواند تا روح سرکش خود را آرامشی دوباره بخشد و شعر و غزل را جامه ای دیگر پوشد.

بدون تردید، او یکی از محبوبترین شاعران معاصر ماست که هر روز بر خیل دوستدارانش افزوده می شود و ویژگی های برجسته ی شعری شعرش، برای نسل جوان، هویداتر و دلپذیرتر می گردد. با آنکه سالها از شاخه ی همخون خود و سرزمین مادری اش، که بسیار دوستش می داشت به جبر، جدا مانده باشد و پرسش کنان از رنگ آسمانش می پرسید که” آسمان تو چه رنگ است امروز؟”

هوشنگ ابتهاج سال ها در آلمان زندگی می کرد و گاه، به مدد فضای مجازی، برخی از اشعارش را با صدای خویش، به خوانش نشسته بود و در دسترس همگان، به ویژه نسل جوان و شعردوست می نهاد. بازنشر مکرر و مرتب و زمزمه ی سروده های او، از سوی نسل جوان، همه نشان از آن دارد که شعر ابتهاج، ترجمان روح جمعی جامعه ای بود که هنوز هم شعر را ارج می نهد و رعناترین عنصر فرهنگی خود می پندارد و با آن رویاها، آرزوها، پیروزیها، شکست ها، کامیابی ها و ناکامی های ملی خود را مشق می کند. اما دیشب سایه هم، حریر پلکها را برهم نهاد، آسمانی شد و به قافله هفت هزارسالگان پیوست. روحش شاد باد چرا که مردی یگانه و به غایت بزرگ بود. بهرام براتی- ۱۴۰۱/۵/۲۰- اهواز

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید