گلبانگ زاگرس ؛ هوشنگ چالنگی زاده ی ۲۹ مردادماه ۱۳۲۰ روستای لاکم از توابع باغملک و بزرگ شده ی مسجدسلیمان است. مرتبه ی تخست؛ با مجله و کتاب طلایی”خوشه” به همت احمد شاملو به دنیای شعر معرفی شد.
هوشنگ، برادری هم دارد به نام جمشید چالنگی که متولد ۱۳۲۷ است و همکار احمد شاملو در همین مجلهی خوشه در دههی ۴۰ که این همکاری و مداومت ادامه یافت تا پس از انقلاب با هفته نامه ی “کتاب جمعه “.
جمشید هم شعر میگفت و کار روزنامهنگاری میکرد که البته شعر و شاعری را وانهاد و یکسره به کار روزنامه نگاری و خبرنگاری پرداخت؛ و یک نمونهاش حضور ۲۰ سالهی وی در قاهره به عنوان خبرنگار است.
هوشنگ اما، به جرات می توان گفت جدی ترین شاعر خوزستانی است. عمیق، فکور، منزوی، و فاقد عطش دیده شدن !.
او از بانیان شعر حجم و شعر دیگر بود. همراه با یداله رویایی و بیژن الهی و داوود رمزی و هوشنگ بادیه نشین و محمود شجاعی و پرویز اسلامپور و که و که و که. جریان و بنیانی که شعر نو و سپید را به سمت و سوی دیگری رهنمون ساخت.
شاید اگر مدیا نبود و تحول در رسانه و دگرگونی ماهیت اطلاع رسانی، خلوت عظیم و عمیق هوشنگ هرگز مخدوش نمی شد. او تمایل و علاقه ای به چاپ کتاب نداشت؛ دو کتاب با توزیع بد و محدود در سال های ۸۰ ” آن جا که میایستی” و ۸۱ ” نزدیک با ستاره مهجور” ، و بعد ناگهان با انتشار “زنگوله تنبل”، نامش دوباره بر زبانها افتاد. در حالی که او، اولین منتقد و معترض به چاپ کتابش شده بود! شعر هوشنگ ولی حیات دیگرباره یافت. رسانه کار خودش را کرده بود!
شعر باشکوه دههی چهل و پنجاه در قامت شعرهای هوشنگ چالنگی تجلی یافت و دوباره در روزنامهها و مجلات ادبی در معرض داوری و لذت بخشیدن به خوانندهی شعر امروز قرار گرفت. کتابهای دیگری نیز از او منتشر شد؛ باز هم بر خلاف میلش!
تعداد دوستان نزدیک هوشنگ، از شمارگان یک دست افزایش نیافت. خلوتش را دوست میداشت و این نکته را دیگران و خاصه، جوانان پر شر و شور و ماجراجوی ساحت شعر درک نمیکردند.
کمتر میلی به آفتابی شدن داشت. ولی مزاحمتهای مداوم و مخدوش کردن خلوت او بدون اینکه در واقع کمکی به خلق ادبیات کند، استمرار یافته بود!
“اکنون دیگر بیرقی بر آبم
چشم میبندم و با گردنم
رعشههایم را هنجار میکنم
آیا روح به علف رسیده ست
پس بر میگردم و ببینم
که میان گوشهای باد ایستادهام
تا این ماهی بغلتد و
پلکهای من ذوب شوند
آه من میدانم
فرو رفتن یالهای من در سنگ
آیندگان را دیوانه خواهد کرد
و از ریشه ی این یالهای تاریک
روزی دوست فرود می آید و
تسلیت دوست را می پذیرد
اکنون چشم ببندم و کشف کنم
ستاره یی را که اندوهگینم می کند.”
هوشنگ چالنگی، حالا دیگر رفته است. به سیروس رادمنش و مجید فروتن و بیژن الهی و هوشنگ بادیه نشین پیوسته است؛ و از او میراثی برای ما به جای مانده در شمایل شعرهای استخوان درشت و باصلابتش.
یادش همواره باد.
شهرام گراوندی
اهواز. ۲ آبان ۱۴۰۰